گلوی شعرم از احساس گریه سنگین است
غروب خاطره هایت چقدر غمگین است
توان گریه ندارم سکوت این مرداب
شبیه گوش زمانه همیشه سنگین است
مجال صحبت با تو نبود ازآن رو
نگاه شیشه شعرم غبار آگین است
چه تلخ می گذرد روزها اگرچه هنوز
خیال ماندن در انتظار شیرین است
نیامدی وجنون پنجه زد به سینه ی من
همیشه حال و هوای غریبه ها این است
سلام برشماخواهرخوبم.کاش صدای باران آنقدرکشش داشت که آدماازهرقطره آن هزاران مرواریدازآن می گرفتند.دعایادتون نره.
التماس دعا.یاعلی.